سریع‌ترین، کاملترین و شفاف‌ترین سایت خبری کارتون ایران و جهان

سفرنامه- علفی که درک نشده بود/ قسمت چهارم و پایانی

رحیم بقال اصغری

دئدیم ولکان میسین؟

او دئدی یوخ

دئدیم قایق نه دور؟

دئدی قاشیم دور

دئدیم گوندوز نه دور؟

دئدی ساچیم دور

دئدیم اون بش نه دور؟

دئدیم یاشیم دور

دئدیم جانان میسین؟

او دئدی یوخ یوخ

نصفه شب بود و من لب تابم را بغل گوشم گذاشته بودم و نوای مردانه عبدالرحیم را گوش می کردم. اعماق دلم جز و ولز می کرد.جانان همین نزدیکی ها بود شاید...لای گلهایی به اسم علف ..توی سبزی علف...طعم و رایحه اش...سرنوشتش و همه آدمهاییکه بی خیال لگد مالش کرده بودند...بارها و بارها...و بارها پلک هایم قایم افتادند،به تصور اینکه بی خیال عبدالرحیم شده ام و من هر بار از نو آهنگ را باز کردم

دئدیم زنجیر وورور

دئدی بوینومدا

دئدیم اولوم هاردا؟

دئدی یولومدا

دئدیم قورخارموسون؟

او دئدی یوخ یوخ

دئدیم ایچم قورخامسین؟

دئدی تمرین بو

طبیعی بود که به خاطر لهجه اویغوری اش و هزاران کیلومتر مسافت برخی کلمات را متوجه نمی شدم اما از مویه کلامش همه چیز هویدا بود. آشکارتر از آنچه بتوان انکارش کرد...

نه هنوز حواسم است.. ضبط برنامه ها ؛ سخنرانی ،افتتاحیه ؛ مصاحبه ها و .. همه تمام شده بود و میتوانستم خراب شوم  و پرفسور سادتین بلیطم را برای یک روز دیگر تمدید کرده بود و اصرار داشت چون وسایل تو سنگین هستند من باید در استانبول کمک حال تو باشم.

برای همین یک روز کامل برای خرید داشتم. اکرم بورازان انیماتور کانال یومورجوق امد و طبق دعوت قبلی مرا برای صبحانه به خانه شان برد. میز را کنار پنجره و منظره بسیار زیبای شهر چیده بود خانمش با ظرافت و تنوع میز زیبایی تدارک دیده بود ومن خوشحال شدم پنیر کاشار هست و مهربانی اش. در بغل دستم به گلهای لب پنجره سلام کردم آری سبزتر بودند. فلفل دلمه ای ها و بادمجانهای خشکیده آویخته از گوشه آشپزخانه ادای احترام میکردند و بعد نشستم و حرف سر زبان ترکی و توانمندیهای این زبان گذشت و ظرافتها و زیبایی زبان فارسی .ترکهای ترکیه میگویند وقتی توی مراسم شماها مینشینیم و شما حرف میزنید تصور می کنیم دارید شعر میگویید و من گفتم به همین دلیل زبان فارسی مدتها زبان ادبی و شعر در اغلب کشورهای منطقه بوده است. نحوه پوست کندن تخم مرغ را یادشان دادم و گفتم وقتی در بازار پادویی می کردم یاد گرفته ام.من همیشه همسراکرم را با دخترش قاطی میکنم و این بار هم پرسیده بودم دخترانت در چه حالی هستند...این بار یادم باشد قاطی نکنم همچنانکه کلاهم در بورسا جا نماند تا محمد قهرمان اسباب زحمت نشود یا کمربند ایمنی را در ماشین سادتین ببندم تا برای درخواستش سرخ و سفید نشود. بعد اکرم مرا به بازار برد. چون می دانستم کارم زیاد طول می کشد قرار گذاشتیم هر وقت کارم تمام شد باز خبرش کنم. واو گفت جای دوری نمیرود و توی مغازه ای منتظر من خواهد بود و اما زنگوله های آویخته به ماشین های قهوه خردکنی مدام زنگ می زدند.پودر قهوه را مشتریان چاق تری توی پاکت قهوه ای تحویل میگرفتند. سنگفرش خیس بود و تربچه های قرمز آویخته؛ پنیرهای قالب شده و رنده شده ( کاشار پنیر) سیمیت تازه (  نوعی نان مشهور گرد) ؛ نان های فربه خفته بر رف های دکان های نانوایی با پودر آرد رویشان؛ بلیط های بخت آزمایی شب عید روی پیشخوانهای فقرا،پرنده های جسور میان سنگفرش ها ؛ گربه ها و سگهای تنبل که انگار غم عالم توی دلشان بود؛ چترهای رنگارنگ و ...؛ همه چیزهایی بودند که غرق تماشا شوم و از فروشگاه بزرگ  و از طریق اینترنت با همسرم  کدهای لباسها را هماهنگ کنیم اما تجربه بسیار مهمی به دست آوردم اینکه لباسهای مارکهای مشهور آن چنان که در سایتها هستند در عالم واقع وجود خارجی ندارند با رگه های رنگ سبزدل آزار یا سلیقه بسیار نازل که با فتوشاپ و نور بسیار زیبا تبلیغ شده اند و اعتمادم به این مارکها سلب شد.هر کدی که او پیشنهاد کرد و من در فروشگاه یافتم فقط شبیه عکس نبود.

 سر صبحانه به اکرم گفتم این همه برنامه ها هرگز به اندازه خرید برایم احساس خستگی بوجود نمی آورد.عصر اکرم برایم یک لیوان " کوزا" خرید شبیه سمنو که از نوعی دانه به نام " داری" تشکیل شده بود و مطمین نبود آیا می دانم داری چیست یا نه....

من هم شروع کردم به خواندن:

اوشودوم ای اوشودوم... تات منه داری ویردی ؛ داری نی سپدیم قوشا....

خندیدیم و اکرم متوجه شد در فولکولور ما چنین کلمه ای به معنی تمام کلمه وجود دارد. اما بعد از آن همه خرید حالا باید با اکرم و سعادتین به ایستگاه قطار برقی سریع السیر می رفتیم که دو ساعته ما را به استانبول میرساند. با اکرم این هنرمند خوش قلب خداحافظی کرده و توی قطار از میان فیلمهای پرفسور بعد از یکسال توانستم فیلم " بهار" تابستان؛ پاییز  و بهار و باز بهار" را پیدا کنم و باز از همان کارگردان " کیم کی دوک" چند فیلم دیگر هم بیابم. در ایستگاه محی الدین کوراغلو ؛ پیر کارتون ترکیه با ماشینش انتظار استقبال ما را می کشید بعد از احوالپرسی های معمولی و پیش پا افتاده؛ متوجه میشویم کارتونیستی به نام حسن ساشکین ما را برای نهار به رستورانی در لب دریا دعوت کرده است. شاعری خاموش ؛ تصویرساز و پدری مهربانتر است برای دخترهایش...من از این خاصه خرجی ها همیشه ازسوی هنرمندان شرمنده شده ام. سر نهار از مسابقات صحبت شروع می شود و از بغل مسابقه ای در ایران که اخیراً حرف و حدیث زیادی داشت عبور می کند محی الدین حرفهایی می گوید که دود از کله ام بلند می شود ولی تصمیم داریم این حرفها را بین خودمان حفظ کنیم.او از تصمیمش می گوید که دیگر داوری کردن را دوست ندارد. راستش من هم بعد از کمی شوک اولیه ناشی از جهالتی که انتظار نداریم به کارهای کودکانه دوستان داخلی بی توجه شده ام. به نظرم هر آنچه اصیل و واقعی باشد از ناسره مشخص می شود فقط به زمان و صبر احتیاج است.بعد به وجود انسان ؛ فلسفه حیات؛ زندگی و حتی جگر سفید پرداختیم .کنجکاور هستند قسمتی از خاطراتم را به استانبولی برایشان بخوانم و بعد با گشاده دستی نوشته ام را ادبیات فاخر می نامند و میگویند این فقط یک سفرنامه نیست.اینطوری است که تشویق میشوم قسمت چهارم را با نگاه شخصیتری بنویسم. کامیل یاووز و آتلیه اش که الان با نورهای قشنگ آبی از خیابان جلب توجه می کند مقصد بعدی ماست یاووزبا چایی پذیرایی میکند و بعد از کنج انباری اش دنبال نایلون میگردیم چون عصر هم سر راهم از یک فروشگاه کلی خرید کرده ام.و زمانی چشم باز می کنم که می بینم پرفسور؛ کامیل یاووز؛ و محی الدین کور اوغلو دارند مرا به سوی تبریز بدرقه می کنند و کمک حالم در انتقال اسباب و بار و بندیل بیشمارم هستند.خجالت میکشم که چرا اینقدر لطف دارند.راستش وقتی تک تک اعضای خانواده محی الدین با موبایلش تماس میگیرند تا برایم سلامی کرده باشند و وارد خانه های این هنرمندان بنام می شوید دیگر شما کارتونیستهای دنیا را نه یک کارتونیست ،که عضوی ازخانواده خود می پندارید هیجابی را میبینیم و جایزه اش را میدهم جایزه اول جشنواره بین المللی بهره وری به مبلغ سه هزار یورو و او متقابلا کتاب نفیسش را هدیه کرده و بسته ای از سوی محمد قهرمان میدهد که توی ان کلی شکلات گنجانده شده...یادم هست توی بورسا احمد آیکنات که با آن سن و سالش برای کمک به پیاده کردن چمدانم از ماشینش از سنگینی چمدانم تعجب می کند و با هوشمندی و نیشخند می گوید:

کتاب؟

کتاب را طوری میگوید که جواب هم توی سوالش هست.

میگویم بلی...-ولی اروپاییها مثل ماها نیستند که این همه کتاب حمل کنند

حالا توی فرودگاه اضافه بار دارم و قبل از اینکه جریمه شوم به مامور گمرک میگویم حمال کتاب هستم

و شاید از این روبود که آن مامور صندلی ام را در آن هواپیمای بسیار شلوغ جایی انداخت که ردیف من کلا خالی باشد و بتوانم خستگی این حمالی را از تن بدر کنم

در فرودگاه هموطن ها نامنظم تر هستند و این توی ذوق میزند.بغل دستیم پسر چاق و ریشداری با بلوز کرمی راه راه است که با شنیدن غیبتهای دو پیرزن در ردیف عقبی از هموطن ها انتقاد میکند. من به ردیف روبرو اشاره میکنم جایی که یک مرد چهار صندلی را اشغال کرده و خوابیده است و ادامه میدهم

: فقط یکی از ماها میتونه با وجود این همه خانم بچه دارو خانواده ها که صندلی پیدا نمیکنند ، چهار صندلی را اشغال کند و ککش نگزد

پسر چاق با لباس کرمی راه راه فقط لبخند تعجب میزند و من بفهمی نفهمی میبینم مردی که بی خیال خوابیده دو تا کاپشن دارد ،یکی را زیر سرش گذاشته در عوض پسرک جوان کاپشن ندارد... بلند میشوم و سعی میکنم با او که فکر کنم خیلی خجالت کشیده روبرو نشوم و جالب اینکه در صف ورودی ، در اتوبوس ترمینال ، در صف گذرنامه و همه جا وضعیت طوری می شود که بغل هم قرار می گیریم. در هواپیما هم یک ردیف جلوتر از من هستند و من تماما خودم را به کوچه علی چپ می زنم.

 توی پله ها ی برقی از پرفسور می خواهم چترش را باز کند و او با تواضع و چاشنی شوخ طبعی چتر را در محیط بسته باز می کند......

مبادا اشکهای دلم به حال علفهایی که گل بودند اما کشف نشدند،..... او را خیس کند.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آخرین عناوین

فراخوان 56مین گالری کارتون های جهان /اسکوپیه/مقدونیه 1403

16:32.....1403/01/09 فراخوان-56مین-گالری-کارتون-های-جهان-اسکوپیه-مقدونیه-1403

کاتالوگ 7مین دوسالانه بین المللی کارتون"Hilden" منتشر شد/آلمان 1403

19:20.....1403/01/08 کاتالوگ-7مین-دوسالانه-بین-المللی-کارتون-hilden-منتشر-شد-آلمان-1403

فراخوان 21مین جشنواره بین المللی کمیک/صربستان 1403

13:33.....1403/01/07 فراخوان-21مین-جشنواره-بین-المللی-کمیک-صربستان-1403

فراخوان مسابقه بین المللی کارتون باشگاه ورزشی"BOYABAT ACADEMY"/ترکیه 1403/بخش بزرگسال

23:22.....1403/01/05 فراخوان-مسابقه-بین-المللی-کارتون-باشگاه-ورزشی-boyabat-academy-ترکیه-1403-بخش-بزرگسال

فراخوان 16مین نمایشگاه بین المللی کارتون"OSCARfest"/کرواسی 1403 

09:48.....1403/01/05 فراخوان-16مین-نمایشگاه-بین-المللی-کارتون-oscarfest-کرواسی-1403 

لیست آخرین عناوین

آمار

Website Rank